سواد آینه

پیوندها

.نذر علی اصغر علیه السلام

جمعه, ۴ فروردين ۱۳۸۵، ۰۶:۳۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 دو چوب

سائیده شد لبان تو اینگونه چوب را

برهم نمی کشند ـ شمال و جنوب را ...

 

دیدند قرمز متمایل به عشق بود ـ

خونین ترش نخواه و ببخش این غروب را

 

آب فرات در کف خود ته نشین شده است

پس خوب شد که لب نزدی این رسوب را

 

واجب نبود آمدنت لطف کرده ای

برداشته اند از همه حکم وجوب را

 

آبی نمانده است که خاموششان کنم

آتش زدی لبان خودت این دو چوب را

 

یاعلی

 

  • رضا جعفری

نظرات  (۲۰)

  • توسط:روح تشنه
  • سلام مرسی از آمدنهای بی کران شما .می نویسم به دلم نام قشنگ گل عشق تا شود این دل غمدیده به رنگ گل عشق یا حق
    یا خیر حبیب ومحبوبهمان طور که معروض گشت پیامتان شنیدنی است.از قبل هم معترف بوده ام که شعر، از شما شنیدنی است.ولی امروز انگارم شد که، هدیه هم از شما گرفتنی است. صل علی محمد و آل محمد
  • توسط:سید مصظفی
  • سلام حضرت استاد!چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمتبنوک خامه رقم کرده ای سلام مرا که کارخانه دوران مباد بی رقمتنگویــم از مــن بیــدل بســهو کــردی یـاد که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت همیشه وقت تو ای سواد آینه خوش بادکـه جـان آینـه لطـف زنـده شــد بـدمـت
  • توسط:فقیرترین
  • در ضمن با اجازتون من لینک شما رو گذاشتم.
  • توسط:فقیرترین
  • آتش عشق رضا(ع)در دل من خانه نمود/عشق آمد که مرا عاشق و دیوانه نمود/کلب شاهنشه طوسم عجبم از شاهیست/که سگی را زکرم ساکن میخانه نمود....یاحق
    سلام.....عالی بود.....ممنون که خبرم کردی .....یه دنیا مهربونی از آن شما ....شاد باشی تا همیشه ....
  • توسط:بنیامین دیلم کتولی
  • سلام...سال نو مبارک....کجایی....شعرت زیبا بود...به ما سر بزن...ممنون
  • توسط:رسول محمدزاده
  • سلام سواد.غیبت طولانی مرا ببخشید.به روزم
  • توسط:رسول محمدزاده
  • 1-شرمنده از غیبت طولانی ام 2-به روزم با یک خانه جدید مثل تو (که مبارک باشه) 3- به وبلاگ دیگری که راه اندازی کرده ام هم سری بزن آدرس آن در عشاق است. 4 یا علی
  • توسط:به نام لیلی
  • سواد آینهسلامزیاد مزاحم می شویم ببخشیداز بیکاریهبا اجازه / بی ادبی ما رو ببخشیدهم قافیه شماست هرچند هم وزن شما نیستحکایتی است خیزر و فدک و اِبْنُ الشُّعوب رافضول را لعن و پدر دختر و اِبْنُ الْخُطُوب راکبودیِّ ماه و خون غروب و شام سیاهویرانه و دستهای غنچه و اَبُوالْخُضُوب راعجب مدار گر فرات هم نشست ، سر به گل گذاشتکه کشتیِّ نوح ، اینجا زمین خورد ، سَیْدُ الشُّبُوب راقلم اگر به صورت آدم ، لبان سرخ گذاشتنگاه کرد طشت و چوب خیزر و رَاْسُ الْقُلُوب راچه بوسه ها که نَزَد لب به لب به این گل سرخچه گشته که بوسه می زند این چوب ، آن دو چوب رایا لیلی
    سلام خیلی زیبا بود خوشحال میشم سری بزنید
    سلام علیکمانشاء الله که حالتان خوب باشدموفق باشید
    وبلاگ زیبایی داریبه ما هم یک سری بزن
  • توسط:سید مصطفی
  • سواد آینه سلامخیلی مشتاق دیدارم .در ضمن غزل زیبایی است . یاهو
    سواد آینه سلامممنون که سر زدینوشته ها اما ...پریشانه / بگذار پریشان بمانه / بس مجنونانه نامی بهش مده / اون غریبه / بگذار بمانه / غریبانهمجنون / بگذار بمانه مجنونانهیا لیلی
    سلام رفیق! غزل بود...ناب هم بود...دوست اش هم داشتم عزیز دل برادر ( یعنی چیز...یعنی ش! ) ... سال نیکی داشته باشی...یارب... .
  • توسط:من مجنونم
  • سلام سواد آینهعیدت سیاه مباد و سرخ سرخ بادنمی دانم میان نوشته های دل تو و این سیاه پاره ها چه حکایت است امامی نویسمبا اجازه ی ...×مهربانترین ، مادرم×کنار بستر بی جان مادر افتادمدلم ، دست برده سوی آسمان به دعاو نگاهمدوباره مانده پشت ضریحپشت پلکهای بسته یخسته یمادرجویبار اشکروان شده تا خداهنوز اما راهی نیستاز این نگاه تا استجابت مادرهنوز جانی نیست*یادش بخیر آن روز که گفتم به مادرماین مهربانی چشمهاگرمی دستهای تو راچون به بچه ها ، نوه هایت نشان دهم ؟با عکس ؟ فیلم ؟با جمله های اسیر ؟با تصویری از تبسم زیبای مادرانه ی تو ؟آخر نیافتیم راهی و باز خندیدی و باز خندیدم به عشق خنده ی تواشک همخندید به اشکهای مادرانه ی تواکنون دوباره آن سوالنقش بسته در خیال پریشان بی جوابمیان صورت مهربان توپلکهای بسته ی توراهی مگر به قلب مهربان تو هست ؟*صورت به صورتت گذاشته ام تا مگر خداراهی به استجابت مضطر کند نهاندربهای ضریح ات چه بسته استبس مادرانهبس غریبانه مهربانپلکهایت چه بسته استراهی نمانده جز به دخیلمدخیل بوسه ی عشقراهی نمانده کنونای خدای بسته ی عشقپلکهای بسته ی تو ، پنجره فولاد مشهدمبستر بی جان مادرانه ی تو ، گنبد رعنا طلائی امبس پینه زار صورت تو ، بوسه های روزی امهزار بار نبینم اگر ، دوباره حاجت امدخیلدخیل گنبد طلائی مندخیل ، پنجره فولاد مشهد مندخیل ، ضریح بسته ی مندخیل ، پلکهای بسته ی مندخیل ، مهربانترین همیشه ، مادر منیا لیلی
  • توسط:چشم انتظار یار
  • به نام حضرت دوست ...آفتاب، کجا توان آن دارد که خویشتن را به پای تو افکند و از شرم آب نشود؟زمین، بدون حضور تو چگونه سر سبزی خواهد یافت؟ماه، کی می تواند در برابر رخساره ات دم از تجلی و زیبایی و دلپذیری بر آورد؟سرو، چگونه می تواند در مقابل بلندای قامتت، سر بر افرازد؟شمع، آیا بجز شاهدی بر جمال دلارای توست؟گل را آیا آن توان و شکیب هست که در پیشگاه تو به خود نمایی و دلبری بپردازد؟پروانه را، مگر جز پروای رؤیت روی محبوب جز دیدار روی زیبای تو عشق دیگری در سر است؟بلبل سرمست جز نوای نام تو را بر زبان تواند داشت؟ای حسن ناز فلک! تمامی خوبی! ای ماه روشن هستی! از پردة غیبت در آی تا نگاه سر سبزی و طراوت و زایندگی و نعمت را به کوهپایه های انسانی و فراخنای جهانی نثار کند.سلام بزرگوار .....عاشقان حضور پس از مدت ها تاخیر به روز شد ........در پناه حضرت دوست ....
    لل
  • توسط:علی اکبر
  • سلام. منتظرم سوادآینه هایتان را درسال نو ببینم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی