سواد آینه

پیوندها

وغزلی که برای ولادت حضرت امیر علیه السّلام در سال 83 متولّد شده:

 

 

 

قبله ی مردم

 

 

 

در ساعتی شگفت، مکعّب شکست و بعد

مردی به جای قبله ی مردم نشست و بعد

 

رکعـت شـدو نمـاز شدو حمـد و سوره شد

آمـد طلسم مسجـدیـان را شکــست و بعد

 

با یک نــفر شبیه خـودش گشـت روبرو

خود را گرفت ثانیه ای روی دست و بعد

 

آیات نوبری ز درخت انار چیـد

و خواند از تشهّدش:از بودو هست و بعد

 

مِثلِ مَثل شد و به زبان همه شکفت

از راه حلق در ته دل ریشه بست و بعد

 

چون روح در نسوج گیاهان حلول کرد

یک خوشه خورد از خودش و کرد مست و بعد

 

مقداری از ترشّح او را زمین چشید

قیمت گرفت خاک اراضی پست و بعد

 

ما را ببخش ما که گناهی نداشتیم

او خواست اهل بادیه را بت پرست و بعد

 

هر سال گفت تا که بگویند شاعران:

در ساعتی شگفت مکعب شکست وبعد...

 

یاعلی

 

  • رضا جعفری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با عرض تبریک میلاد حضرت جواد وحضرت علی علیهماالسلام و عرض شرمندگی از این که شعری در میلاد امام جواد علیه السلام نداشتم یک غزل از مجموعه ی "صبح شبنم "و یک مثنوی در باره حضرت علی علیه السلام تقدیم می کنم  :

 

 

قامت بام

 

ماه عوض نمی کند هیچ مرام خویش را

به دست شب نمی دهد صبح،زمام خویش را

 

زشیشه ی نگاه خود به مستحق زکات ده

آینه های شرقی علی الدوام خویش را

 

خیال نارسای من به عمق تو نمی رسد

به دست کوتهم رسان قامت بام خویش را

 

اشک مقدست چرا نصیب چاه میشود؟

بیا به سینه ام فکن باده ی جام خویش را

 

رود سلام فیض تو از در خانه ها گذشت

باز شروع کرده ا ی رحمت عام خویش را!

 

حرف که میزنی همه سفید و پاک می شوند

زچاه نور می کشی دلو کلام خویش را

 

تعجبی نمی کنم مرده سکوت می کند

باز جواب داده ای خویش سلام خویش را

 

توآفتاب پخته ای تو ماه کار کشته ای

ببخش بی حواسی شعاع خام خویش را

 

مثنوی شیر و رطب

 

به نام خداوند شیرو رطب

خداوند نان جو و نیمه شب

 

خداوند باران خداوند چاه

خداوند طوفان خداوند ماه

 

شکافنده ی کعبه ی خاک و سنگ

نگهدار همواره ی آب و رنگ

 

کنون ورکشم گیوه ی شعر را

به الحمد رب علی علا

 

به حمد خدای یتیم و اسیر

خداوند سر در تنور فقیر

 

ترا می ستایم نه سر خود ،علی

به تصریح ایاک نعبد،علی

 

به عمق زمین و به اوج هوا

دل آبها و دل خاکها

 

تو خود را نمایانده ای بر همه

خودت خویش را خوانده ای بر همه

 

تو پرواز را یاد پر داده ای

تو آواز جبریل سر داده ای

 

تو بر کوه استادن آموختی

تو ققنوس را زادن آموختی

 

نگاه تو در پشت آیینه هاست

اگر سوره ای مهبطت سینه هاست

 

اگر نور خیره کننده نئی

اگر ابر تیره کننده نئی

 

اگر آب ،آب گل آلود،نی

اگر شعله ای شعله با دود،نی

 

به دستت بود شانه ی موجها

به پایت فتد سجده ی اوجها

 

تو خود جاده ای مبدئی  مقصدی

تو خود عابدی مسجدی معبدی

 

تو را می شود خورد از هر قنات

تو را می شود برد از هر فرات

 

تو را می شود خواند از هر نگاه

تو را می شود دید در هر پگاه

 

غرور صدای شکستن تویی

خشوع به بالا نشستن تویی

 

تو با حقی و حق همیشه تو راست

تو برخاستی این که حق روی پاست

 

کمی گوش کن بر صدای حزین

خداوند خاکی روی زمین

 

مرا بغض کن بشکنم در گلو

مرا آب کن ،آب پاک وضو

 

ببر با خودت روی دوش نسیم

بچرخان مرا دور طور کلیم

 

تجلیگه خویش کن چون درخت

که سوزم به امرت شوم نیکبخت

 

پس آنگه تو در صوت شعله ورم

تکلم نما با من دیگرم

 

اگر مستطیع زیارت شوم

نه طاهر که عین طهارت شوم

 

بپوشم لباس سفیدی به تن

هم احرام گردد مرا هم کفن

 

به گردت بگردم بگردم مدام

هزاران طوافت کنم صبح و شام

 

به دورت زنم چرخ طوفان صفت

به کوری هر چشم بی معرفت

 

الست بربک بگو یا علی

که گویم هم آواز عالم بلی

 

یا علی

 

 

 

  • رضا جعفری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

این دو غزل را به حضرت زهرا تقدیم می‌کنم:

 

نزول سیب

 

تا آیه‌های قدر تو تنزیل می‌شود

هر سوره با شئون تو تحلیل می‌شود

 

فرقی نمی‌کند چه کسی می‌کند نزول

زهرا به قلب فاطمه تنزیل می‌شود

 

گرمای وحی هستی و بی تو هر آیه‌ای

در این حرای یخ زده قندیل می‌شود

 

گاهی درخت می‌شوی و میوه‌های تو

خامش غذای سفره‌ی جبریل می‌شود

 

تو چشمه‌ی شگفتی و انجیر می‌دهی

تحریف قطره‌های تو انجیل می‌شود

 

تو سیب می‌شوی و تو را میل می‌کند

سرخی گونه‌هاش که تکمیل می‌شود

 

تو می‌شوی خدیجه و او با وجود تو

حس می‌کند به آمنه تبدیل می‌شود

 

می‌خوانی از خودت ولی آرام و بی گره

بعداً همین تلاوت، ترتیل می‌شود

 

بر رحل دستهای تو قرآن کبوتری است

که بر هوای صاف تو تحمیل می‌شود

 

ای عطر یاس! معتدلی و ملایمی

پیغمبر از شمیم تو تعدیل می‌شود

 

حتی خیال کعبه تو را قد نمی‌دهد

آهت دعا نکرده ابابیل می‌شود

 

موسی برای چیدن حرف تو از درخت

پای برهنه دست به زنبیل می‌شود

 

فرعون -‌اگر الهه‌ی دریا غضب کند‌-

ماهی مرده‌ی شکم نیل می‌شود

 

قارون نظر مکن به حقارت بر این زمین

از آیه‌ای بترس که تأویل می‌شود

 

دیدم چگونه لطف شما می‌کند اثر

در کرکسی که مرغ حواصیل می‌شود

 

گر جلوه‌ی جلال تو باشد تخلصم

وزن و ردیف و قافیه تعطیل می‌شود

 

 

حضرت مؤنث

 

ای نازک شکستنی، در جمع مردها

ای حضرت مؤنث، اینجا کجا شما؟

 

ای میوه‌ی رسیده نزول شما بخیر

خوش آمدید از سفر باغ ناکجا

 

سدره چگونه؟ شاخه‌ی طوبی چطور بود؟

این چند روزه هیچ نپرسیده حال ما

 

هر روز نور می‌خورد از چشم‌های تو

سیاره‌ی گرسنه، خورشید ناشتا

 

مردی تمام طعم تو را اربعین گرفت

نسبت به هر غذای به جز تو بی‌اشتها

 

هم بوی یاس داری و هم بوی سیب وبه

می‌خواستم ببویمت ای گل جدا جدا

 

تو با ظهور این دو نفر مو نمی‌زنی

خانم بگو شما یکی هستید یا دوتا؟

 

از جمله‌های اسمیه اطراف ما پر است

اینجا همه خبر، تو به هرحال مبتدا

 

آیا کسی بدون وضو دست زد به تو؟

ای سیب گونه‌های تو سرخ از حیا چرا؟

 

من پهلوی توام تو بشو چشم‌های من

من ضربه می‌خورم و تو باقی ماجرا ...

 

یا علی 

 

  • رضا جعفری
 
 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یا فاطر بحق فاطمه...

 

 

سالروز تولد بانوی اشعارم را جشن گرفته و شادباش می‌گویم و شروع این وبلاگ را با نام او هم مبارک می‌دانم و هم مبارک می‌گردانم.

 

زهرا سلام الله علیها سواد آینه‌ی علی علیه‌السلام است و روزی سه مرتبه علی را به سواد عینی و علوم حضوریش مستحضر می‌گرداند.

اگر اصل فلسفی اتحاد عقل و عاقل و معقول را خوب ذوق کرده باشی، اتحاد علی علیه‌السلام  -‌که عاقل است‌- را با عقل و معقول -‌که زهراست‌- خواهی چشید.

پس فاطمه سواد آینه‌ی علی است و علی به جز فاطمه نمی‌داند و زهرا سواد نورانی است و تو بگو او تنها جمع نقیض و یگانه پارادوکس تصویری موجود است.

 

هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب

هنوز نام تو بردن کمال بی‌ادبی است

 

«صبح شبنم» اولین مجموعه غزلهای آیینی بنده است (امیدوارم که آخرین آن نباشد) و می‌توانید از انتشارات آرام دل – تهران، کارگر جنوبی، مجتمع تجاری مهستان، طبقه‌ی اول‌- سراغش را بگیرید.

باری اگرچه هر شبنم صبحی دارد و هر صبح، قیامتِ ظهور اشیاء جهان است، به دلایلی این قیامت و آن شبنم در چاه فراموشی افتاده و این قصه در خاموشی ایستاده و هنوز قافله‌ای برای آب کشیدن نیامده و دل، دلوی نینداخته...(می‌توانی بگویی اگر شعرت هم مثل نثرت باشد، خب دست کم یک دلیل مهمش پیدا شد)!!!

تا یار چه خواهد و میلش به چه باشد

 یا علی

  • رضا جعفری