روایت
بسم الله الرحمن الرحیم
روایات نگاهت را به ما گفتند آهوها
به گرمی پر جبریل و نرمی پر قوها
و من در باره ات از باد و آب و خاک پرسیدم
همه گفتند خوبی تو همه منهای بدگوها
شبانگاهان پریشان کرد گیسوی ملایک را
نسیم غبطه های تو به پرواز پرستوها
سحر از باغهای استجابت میوه می چیدی
که گیسوی تو را پر کرد عطر زرد لیموها
خیالات ظریف تو چنان سنگین و عقلانی است
که وزن آن نمی گنجد در اوهام ترازوها
اگر حوریه ات گفتند حتما خانه ات مینوست
کنیزت مریم عذراست تو بانوی بانوها
کدامین جلوه جاری بود آن ظهری که غش کردی ؟
تو را یاد که می انداخت الحان اذان گوها
ولا حول و لا قوه مگر با دستهای تو
به غیر از این نمی گویند حق حق ها و هو هو ها
صدای حمد دستاست نمی پیچد در این ایام
حیاط خانه خالی ماند از تنزیه جاروها
مقامات شعاعت را نمی بینند خفاشان
سخنهای شجاعت را نمی خوانند ترسوها
فدک را مال خود کردند افراد نمک نشناس
نمک را منزوی کردند موذیانه پستوها
چراغ ماه خاموش است خورشیدت کفن پوش است
تماشا کن تو ای زهره میان داری سوسوها
زبان تیز چاقوها نمک پاشید زخمت را
نمک پاشید زخمت را زبان تیز چاقوها
سر خاکی تو را کشتند بی رحمانه نامردان
سر خون تو جنگیدند نامردانه زالوها
مزارت خطبه تلخی است در گوش قبور شهر
سکوتت ضربه سختی است بر جمع هیاهوها
بنایش آنچنان سست است در ویرانی اش کافی است
بپیچد بوی آهت در پریشانی گیسوها
غروبت در شب یثرب طلوع مسجد کوفه است
کبود زیر چشم تو شکست طاق ابروها
علیل درک اوج تو ذلیل اوج درک تو
ارسطوها پرستوها پرستوها ارسطوها
یاعلی
- ۸۸/۰۳/۱۹