ا رک
بسم الله الرحمن الرحیم
این دو غزل در سوگ سوختگان مسجد ارک است .یادشان گرامی.
شب پنجم
ارک را خواست و فرمود که آتش گیرد
رفت آماده شود زود که آتش گیرد
دید با سوختنش عرش خدا می سوزد
چهار شب ارک دو دل بود که آتش گیرد
چهار شب دود فقط داشت ولی شعله نداشت
چهار شب گفت به این دود که آتش گیرد
خود به خود خاک نمی سوخت ، خدا لطفی کرد
اندکی عشق بیفزود که آتش گیرد
هر که چون حضرت موسی هوس کفش نداشت
قسمتِ آن شب او بود که آتش گیرد
هر که را جای بهشتیش نشان می دادند
تا شود راضی و خوشنود که آتش گیرد
متصاعد شده عطر حرم ، این است ؛ بلی
اثر مسجدی از عود که آتش گیرد
این مسایل به دعا نیست اگر سوخت کسی
خواسته حضرتت معبود که آتس گیرد
تحیرهای مشکی
در پیش چشمان تحیر های مشکی
می سوخت دست و پای چادرهای مشکی
چیزی برای مسجد از دیشب نمانده است
جز چهارچوب دودی ، آجرهای مشکی
فرداش دلگیر از نرفتن ، رفته ها را
تشیع می کردند دلخورهای مشکی
دیدم که لبریز است ظرف اشک هاشان
گفتم سلام ای جمع سر پُر های مشکی
دیدم به خود آمد تکانی خورد این شهر
از سینه ی سرخ تلنگر های مشکی
یاعلی
- ۸۴/۱۱/۱۴