سواد آینه

پیوندها

بسم الله الرحمن الرحیم

 دو چوب

سائیده شد لبان تو اینگونه چوب را

برهم نمی کشند ـ شمال و جنوب را ...

 

دیدند قرمز متمایل به عشق بود ـ

خونین ترش نخواه و ببخش این غروب را

 

آب فرات در کف خود ته نشین شده است

پس خوب شد که لب نزدی این رسوب را

 

واجب نبود آمدنت لطف کرده ای

برداشته اند از همه حکم وجوب را

 

آبی نمانده است که خاموششان کنم

آتش زدی لبان خودت این دو چوب را

 

یاعلی

 

  • رضا جعفری

بسم الله الرحمن الرحیم

سر وقت

وقتش رسیده است که پر در بیاوری

از راز خنده ی همه سر در بیاوری

 

وقتش رسیده است که با روضه های خشک

اشکی ز چشم چند نفر در بیاوری

 

وقتش رسیده است که موسی شوی و باز

از نیل تا فرات جگر در بیاوری

 

خود را به روی تیغ کشاندی که جنگلی

از زیر دست های تبر در بیاوری

 

تو یک تنه حریف همه می شوی و بس

از این قماط ، دستی اگر در بیاوری

 

تو از نوادگان مسیحی ،‌بعید نیست

از خاک ،‌مشک تازه و تر در بیاوری

 

در این کویر خار گل انداخت گونه ات

گفتی کمی ادای پدر در بیاوری

 

لب میزنی به هم که بخوانی ترانه ای

اشکی به این بهانه مگر در بیاوری

محرم 83

یاعلی

  • رضا جعفری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اشراق مانوس

 

آئینه اش را آب کرد اشراق مانوسی

آینده اش را گفت قدّیسی : که قدّوسی

 

پیش تجلی اش همه موسای مدهوشند

این شعله را قابل نباشد هیچ فانوسی

 

در رفتنش امّید برگشتن نمی بینم

پشت سرت می گفت ظرف آب مایوسی

 

پس لرزه های اتفاقی سخت در راه است

دارد زمین در خواب می بیند چه کابوسی ؟

 

یعقوب دارد می دود تا گودی مقتل

آمد صدای یوسف در چاه محبوسی

 

از گرگها مانده به جا آثار خونینی

افتاده روی خاک ها پرهای طاووسی

 

در چهره اش پیدا شد آثار شکستی سخت

چین و چروک واضحی ، خطهای محسوسی

 

از هق هق اش جز قهقهه چیزی نمی بیند

دارد چه با او می کند فریاد معکوسی ؟

 

لفظی که معنای عزایش را رسا باشد

پیدا نخواهد کرد ذهن هیچ قاموسی

 

باید مواظب باشی ای باد سحرگاهی

چون که ز هم پاشیده این جسمی که می بوسی

 

 

محرم 83 

 

یاعلی

 

  • رضا جعفری

 

بسم الله الرحمن الرحیم

این دو غزل در سوگ سوختگان مسجد ارک است .یادشان گرامی.

 

شب پنجم

 

ارک را خواست و فرمود که آتش گیرد

رفت آماده شود زود که آتش گیرد

 

دید با سوختنش عرش خدا می سوزد

چهار شب ارک دو دل بود که آتش گیرد

 

چهار شب دود فقط داشت ولی شعله نداشت

چهار شب گفت به این دود که آتش گیرد

 

خود به خود خاک نمی سوخت ، خدا لطفی کرد

اندکی عشق بیفزود که آتش گیرد

 

هر که چون حضرت موسی هوس کفش نداشت

قسمتِ آن شب او بود که آتش گیرد

 

هر که را جای بهشتیش نشان می دادند

تا شود راضی و خوشنود که آتش گیرد

 

متصاعد شده عطر حرم ، این است ؛ بلی

اثر مسجدی از عود که آتش گیرد

 

این مسایل به دعا نیست اگر سوخت کسی

خواسته حضرتت معبود که آتس گیرد

 

تحیرهای مشکی

 

در پیش چشمان تحیر های مشکی

می سوخت دست و پای چادرهای مشکی

 

چیزی برای مسجد از دیشب نمانده است

جز چهارچوب دودی ، آجرهای مشکی

 

فرداش دلگیر از نرفتن ، رفته ها را

تشیع می کردند دلخورهای مشکی

 

دیدم که لبریز است ظرف اشک هاشان

گفتم سلام ای جمع سر پُر های مشکی

 

دیدم به خود آمد تکانی خورد این شهر

از سینه ی سرخ تلنگر های مشکی

 

 یاعلی

 

 

  • رضا جعفری

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

افتاد دست بلندی ، مشکی که خالی خالی

پیش نگاه شریعه ، در همین جا ، این حوالی

 

ظرفیت چشم او را ، کیفیت این سبو را

هرگز نخواهید فهمید ای ظرف های سفالی

 

اینجا همه تشنه هستند ، این واقعیت ندارد

این حرف ها را در آورد از خود فرات خیالی

 

خوردن ندارد بگویید ، این میوه آبی ندارد

کی دیده سیراب گردد ، لب تشنه از مشکِ کالی

 

دیگر نمانده عمودی در خیمه ات تا بخیزی

دستی نمانده برایت تا چشم خود را بمالی

 

تو دست دادی و جایش یک مُشتِ پُر را خریدی

پس بالهایت گرانند باید به بالت ببالی

 

گفتی برادر بیاید این بوی سیب از حسین است

چشمی نداری ببینی : آمد ولی با چه حالی

 

گفتند : آیا عمو رفت ، گفتند و آنقدر گفتند

شاید جوابی بگیرند این جمله های سئوالی

 

دیدم قیامت بپا شد چشمی به حرف آمد و گفت :

اینجا همه آب خوردند از دستهای زلالی

 

بعد از تو باید بخشکد اندام هرچه که دریاست

بعد از تو باید ببارد این آسمان ، خشکسالی

 

تو سفره کردی دلت را تا ما گرسنه نباشیم

ما غافلان باز هر روز دنبال نان حلالی

 

 یاعلی

  • رضا جعفری

ا

                                                          بسم الله الرحمن الرحیم

ین صدای گرد و خاک بال کیست؟

این تلاطم های موج یال کیست؟

اولین بار است میخواند سرود!!

آخرین بار است می آید فرود

آمد و شوقی شد و در سینه ریخت

برسرم بارانی از آئینه ریخت

بند تسبیحم برایش دانه شد

مسجد قلبم کبوترخانه شد

آیه ای آورده سنگین و ثـقیل

زیر این آیه تلف شد جبرئیل

آیه ای از حضرت قدوس خم

شیعیان ، الیوم اکملت لکم

**

آیه ای آورد و خود پرواز کرد

باب عشق و عاشقی را باز کرد

آیه اش ظرفیت سی جزء بود

وه که هم اعجاز وهم ایجاز کرد

میشود با گفتن یک واژه اش

یکصدو ده مرتبه اعجاز کرد

میشود با خواندنش جبریل شد

سینه ی هفت آسمان را باز کرد

گفت باید از همین ساعت به بعد

روز را با یا علی آغاز کرد

گفت و گفت و گفت از حمد خدا

با عبارات و اشاراتی رسا

**

گفت حمد آن که باران آفرید

از کویر و ابرها نان آفرید

استجابت را شبیه آب کرد

آه را از پشت طوفان آفرید

شیعه ی خورشید ، یعنی ذره را

آفرید اما فراوان آفرید

از نکاح اسم رحمن و رحیم

طفل اقیانوس امکان آفرید

بعد از آن که شانه ای بر باد داد

حال دریا را پریشان آفرید

خود نمایی کرد بر جن و ملک

حیدری از جنس انسان آفرید

**

سایه را دنباله ی خورشید کرد

نور را بر ذره ها تأکید کرد

گفت زین پس هر کسی دارد نیاز

سوی حیدر پهن سازد جانماز

هر که را من قبله بودم تا به حال

کعبه اش باشد علی ، تم المقال

ابن که دستم منبر دستش شده

این که جبرائیل هم مستش شده

روی این آئینه حق تابیده است

عکس تجریدی خود را دیده است

حرف حق را می زند آئینه وش

با لب شمشیر تیز و مخلصش

دستهایش بوی خیبر میدهد

خستگی را از همه پر میدهد

**

منبری از خطبه های ناب خواند

در غدیر اسم علی را آب خواند

السلام ای آب دریای صمد

ای زلال قل هو الله احد

ای که میگردی شبیه انبیا

بر هدایت کردن قومت بیا

ای رسول مردم آئینه ها

بعثت غارت، حرای سینه ها

ای به بالای جهاز اشتران

شأن تو بالاست در بالا بمان

از تو میریزد صفات کبریا

ذات تو ممسوس ذات کبریا

نردبان وصف تو بی انتها

پله ی این نردبان سوی خدا

چون تکلم میکنی موسائی ام

تا که خلقم میکنی عیسا ئی ام

جفت دردم کشتی توحن کجاست؟

جسم سردم گرمی روحت کجاست؟

ای مسح دردهای لاعلاج

ما همه دردیم ، ظرف احتیاج

ما همه زخم یتیم کوچکیم

کن مدارا با همه ، ما کودکیم

ما نسیم ذکر تقدیس توأئیم

حاجیان فصل تندیس توأئیم

کوچه را میگردی و طی میکنی

کوزه را ظرفیت می میکنی

روی دوشت کیسه ی خرما و نان

میروی در کوچه ها دامن کشان

کیسه نه دل میبری بر روی دوش

شیعه هستم شیعه ی خرما فروش

ای سفیدی ای کبودی ای بنفش

ای به چشم پای سلمان ، جای کفش

ای به هر گام تو صدها التماس

کیسه بر دوش سحر ای ناشناس

ما همه مدیون شمشیر توئیم

تشته ی نان جو و شیر توئیم

بیعت گیجیم ما را راه بر

با خودت تا اشتهای چاه بر

یاعلی

  • رضا جعفری

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

وقتی که چهره ی همه بی عار است

آئینه هم مشابه دیوار است

 

دیگر چه اعتماد به سبزی ها

وقتی درختِ مزرعه هم ، « دار» است

 

دهقان به خوابِ پنبه فرو رفته است

حتماً مترسک است که بیدار است

 

پس کاج را کجاست رگ غیرت ؟

اینجا گیاه هرزه ، علمدار است

 

دیگر چه انتخاب کند گلّه ؟

هر چه سگ است در دِهِ ما ، هار است

 

شاعر نگاه کرد به چوپان، گفت :

این گرگ ور پریده چه خونخوار است

 

وقتش رسیده است علی (ع) باشیم                                                             

در این زمین ، معاویه بسیار است                                                                 

یاعلی


  • رضا جعفری
 

                                                          بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

من در ظهور رب زمین شک نمی کنم

اصلأ به هیچ وجه به این شک نمی کنم

 

قبلأ زیاد پیش می آمد که شک کنم

حالا رسیده ام به یقین ، شک نمی کنم

 

ذهنیت نبودن تو شک می آورد

تو هستی و برای همین شک نمی کنم

 

حافظ که گفت می رسی وهیچوقت من 1

بر فالهای آینه بین شک نمی کنم

 

با شعر هم نمی شود ابراز حال کرد

اصلأ خودت بیا و ببین شک نمی کنم

 

                                                                                                                        یاعلی

ّّّّّّّّّّّّّّّّّــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

۱-زده ام فالی و فریاد رسی می آید

  • رضا جعفری

میلاد حضرت رضا علیه السلام مبارکباد

یکروز صبح

یکروز ، صبح زود ، ازل بود یا ابد

فرقی نمی کند ، سر این راه نا بلد

پا کردم عقل را و بسی راه ، دور شد

نزدیک بود گم کندم کفش بی خرد

یکروز ، صبح زود رسیدم که : اَالسلام

یکروز ، صبح ، جای صنم گفتم : الصمد

عیسی که نیستی پدر تو امام بود

این بار چندم است که گهواره حرف زد؟

ای آب نونهال که یک قطره ی شما

کافیست در شکستن اندام پیر سد

تو آن ستاره ای که تمام منجمان

حتی نکرده اند شبی هم تو را رصد

نام تو چیست؟ کودک موسی؟ نه؟ گــُل ؟ نه ؟ سیب؟

جایت کجاست؟ باغچه ؟ گهواره ؟ یا سبد؟

دریا کنار مرقد تو موج میزند

ماهی و پادشاهی تو حکم جزر و مـَدّ

از یک شروع می شوی و هفت مرتبه

در جلوه می روی بشوی هشتمین عدد

هر کس که میدهد به تو از دور یک سلام

وقت جواب ، مضربی از هشت می شود

اینجا فقط توئی و توئی این "توئی " چه خوب!

آنجا منم ، منم ، منم و این "منم " چه بد!

من قصد کرده ام بروم مشهد الرضا

من قصد کرده ام بروم یا علی مدد

  • رضا جعفری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

میلاد حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها مبارک باد.

 

خوشا به حال کبوتر که بال و پر دارد

قفس ندارد و از آسمان خبر دارد

 

خوشا به حال فرشته که نه زن است، نه مرد

خوشا به حال فرشته که کرّ و فر دارد

 

خوشا به حال همه غیر من؛ همین مردی

که باد می خورد و خاک زیر سر دارد

 

همین به گریه دلش خوش، همین که چشم امید

به دست خالی این سیل رهگذر دارد

 

منی که مانده برایم فقط همین قوطی

که چند دانه‌ی کبریت بی‌خطر دارد

 

مرا نجات بده از فضای کوچک خویش

اگر چه قبر، ولی هر اتاق در دارد

 

میان گریه‌ی خود چند قطره خون دیدم

کسی نگفت به من اشک هم جگر دارد

 

تو یا که هرکس دیگر- شما یکی هستید-

چه فرق می‌کند این بار را که بردارد؟!

یاعلی


 
  • رضا جعفری